آیهان مامانآیهان مامان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

فرشته ی زندگیم آیهان

پایان هفته 37

نازگل مامان این هفته هم رد شد عزیزم باورم نمیشه 37 هفته تو دلم بودی با من خوابیدی با من غذا خوردی با من نفس کشیدی صدامو گوش دادی الان داری وسایلتو میبیندی تا بیای پیشمون قربون نفسات بشم من که از شکمم داره دیده میشه میدونم جات خیلی تنگ شده فدات بشم آحه هم تکونات کم شده هم مملوس تر ،اما خودت یه جوری این چند روزه مونده رو سر کن تا دیگه راحت بشیم ایشالله .    بابا مسعودت بد جوری داره بی صبری میکنه و چشم انتظارته هر روز میگه درد نداری نمیخواد بیاد ؟منم جوابشو میدم ، تو این 9 ماه که شما پیشم بودی بابا جونت خیلی خیلی هوامونو داشته پسرم خیلی بابای مهربونیه از الان داره به آینده ات فکر میکنه و برنامه ریزی میکنه توام قدرشو بدون ک...
30 تير 1392

یه خبر بد

پسر گلم سلام دیروز مامانت کمر درد داشت از اونجایی هم که وقت چکابمون 2 مرداد بود تصمیم گرفتم زود برم پیش دکترم دیروز رفتم گفتم کمر درد دارم گفت بخواب معاینه ات کنم بعد معاینه گفت اوه اوه سر پسرت کاملا اومده پایین و امکان زایمان زودرس داری باید یه شب مهمونمون باشی توبیمارستان تا رسیدگی بشه منو میگی هنگ کردم آخه ما که خوب بودیم مامانی چی شد یه دفعه بهمون کلی مامانت گریه کرده و از خدا خواسته تا هر چی صلاحه همونو جلو پامون قرار بده تا پشیمونی پیش نیاد مامانی جون ترو خدا شمام این یکی دو هفته مونده رو یه کم عجله نکن تا کامل به دنیا بیای ببین همه رو چقدر نگران کردی. خودت حال بابا مسعودت و میبینی که از دیروز اونم کلافه شده و داره مثل دور سرمون...
27 تير 1392

پست دختر خاله مونا به آیهان

پسرم الان مونا جون ازم خواست تا برات یه نامه بنویسم منم دیدم فرصت خوبیه گفتم برات یه پست بزاریم بنام مونا الان میخواد حرفاشو بگه و من برات بنویسم. سلام آیهان جان من خیلی تو رو دوست دارم و دوست دارم تو زود به دنیا بیای و با من بازی کنی من تو رو میبوسم من صبر میکنم تا به دنیا بیای و من برای تو کادو دادم و آن کتاب داستان است توی کمدت است .حتما آیهان منو خیلی دوس داری دوس دارم تو رو بزارم تو روروئک و تو خونه بگردونم و یک عروسکی که شبها هست آنرا به تو نمایش بدهم و بغلت میکنم و کدام عروسک را خواستی بدهم به تو .راستی آیهان تو پسر خوببی باشی ها داشت یادم میرفت یه عکس همین الان از مونا جونی گرفتم تا یادگاری تو وبلاگت باشه ...
23 تير 1392

پایان هفته 36

      پسر گله مامان سلام به روی ماهت خوبی عشقم جات راحته تو دلم؟؟ با این ورجه ورجه هایی که میکنی صد در صد راحتی خدارو هزار مرتبه شکر آقا پسرم ،قند عسلم دیگه راهی نمونده تا برسیم به هم توام مثل من بی صبری مامانی که ببینی مامان و بابات کی هستند ؟چه شکلی هستند؟ امروز 36 هفته ات تموم شده و موند دو یا سه هفته به تاریخ اومدنت از خدا میخوام با اومدنت زندگی شیرین و قشنگ منو بابایی بهتر از این بشه و سه نفره شکر گزار خدا باشیم .بخاطر اینهمه نعمتهایی که برامون داده دیگه نمیدونم چطوری ازش تشکر کنم ازش                     راستی آیهان جونم الان که دارم این پست رو برات میزارم ...
23 تير 1392

سیسمونی پسر گلم

بالاخره بعد از مدتها تونستیم اتاقتو کامل کنیم گل پسرم ایشالله که دنبا اومدی خوشت بیاد از وسایلت     تختت قبل آماده شدن   خاله ها و دوستای گلم لطفا نظراتونو بهم بگید و اگه چیزی باید تغییر کنه دوس دارم بدونم .   از همینجا دستای مامان گلم میبوسم که زحمت این وسایلا رو کشیده برامون البته بابا مسعود هم سهم داره ها از اونم تشکر میکنم مرسی عزیزم ...
16 تير 1392

مامان بابای فعال

                              گل پسرم ،آیهانم سلام فسقلیه مامان اومدم بهت بگم بعد از کلی انتظار دیشب بالاخره سرویس خواب و کمدت و آوردن نمیدونی چه خوشگلن عسل مامان                                                                     &nb...
12 تير 1392

نیمه شعبان مبارک

عزیزم آیهان جونم سلام عیدت مبارک مامانی امروز نیمه شعبانه و امسال سه نفری این روزو جشن میگیریم جوجوی کوچولوم ، زیاد نمیتونم بنویسم چون وقت کم دارم آخه امروز عروسی دعوتیم و باید برا اونجا رفتن آماده بشم. عروسیه کیه ؟؟؟ مگه نمیدونی ؟عروسیه پسرخاله باباته گلم باید مثل دخترای خوب بشینم یه جا تا شما اذیت نشی اما قول نمیدم اگه رقصم بیاد پا میشما راستی یه عکسی دیده بودم تو یه سایتی که خیلی خوشم اومد از این عکس بد جوری به دلم نشست و با نگاه کردن به این عکس دلم آروم میگیره برات میزارم تا ببینیش ...
6 تير 1392

حس مادرانه

با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم، آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را…. شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را حالا میفهمم عشق چقدر زیباست…. حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست… با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام همانگونه که میخ...
6 تير 1392
1